۱۳۹۱ آبان ۱۹, جمعه

ارسالی از دوستم که به خانه ستار رفت ولی‌ موفق نشده بود واسه جو امنیتی داخل خانه شود


ارسالی از دوستم که به خانه ستار رفت ولی‌ موفق نشده بود واسه جو امنیتی داخل خانه شود.
پلاک 26.کوچه دانش. شیرین در.شهرک توحید .رباط کریم.
کوچه ای سه متری تنگ و باریک و خانه ای محقر و سبدگل گلایل سفید پشت در. کوچه تاریک. خیابان کم نور. مغازه های خاک گرفته دو طرف خیابان کم نور باز. در مغازه های چسبیده به خانه ماموری به شکل فروشنده نشسته و مواظب محیط.
چهره های مشخص که از اهالی نیستن.
سه پسر جوان همراه با یک دختر از پیچ کوچه عبور می کنند. نیم نگاهی به ته کوچه می اندازند و به راهشان ادامه می دهند.
سکوت و غربت و تنهایی
ترس قاتلان و خونخواران انسان حتی از مرده میهن پرستان و شهامت زنانی که مادر و خواهر هستند.
این بوی غربت روزی با مین زنان به پایان می رسد. دیر نیست. دور نیست روزی که تقاص خونریزیهایتان را بدهید. خونهایی را که فقط به جرم داشتن سلاح اندیشه و قلم بر زمین ریختید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر