۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

راه چاره کجاست؟



راه چاره کجاست؟


اما راهکار چیست؟ تا بحال هرکس سخنی رانده، از جنایات و کمبودها تا بیکاری، فحشا وکار کودکان، بدون ارائه راه حلی. این به آن خاطر است که علی رغم تمام ادعاهای موجود نه کسی و نه جریانی کار توده ای و مردمی انجام داده ( و خمینی این راثابت کرد. چرا که وقتی جوانان این مرز و بوم گروه گروه اعدام می شدند نه مقاومت و نه حتی اعتراضی از سوی مردم صورت گرفت )، و نه تجربه کار عملی را در این زمینه داشته و نه تحلیل درستی از شرایط عینی و ذهنی جامعه. مسلما روش های سنتی مبارزاتی، تک گروهی و تک رهبری قادر به پاسخ این مسئله نیستند. در شرایط  کنونی که تنوع ایدئولوژی و دیدگاهها و همچنین بی تفاوتی و لاقیدی نسبت به سرنوشت دیگران در سطح جامعه بسی گسترده شده، یک حزب، یک سازمان و یک رهبر قادر نخواهد بود به تنهایی نیروی لازم برای براندازی را بدور خود جمع کند. تنها و تنها می توان به یک شورای رهبری تکیه کرد که از نیروهای مختلف سیاسی تشکیل شود و با وحدت عمل این بار گران را به سرمنزل مقصود برساند. اما فراموش نکنیم که اختلافات طبقاتی در جامعه ما خونین بوده و هست و امید آن نمی رود که بتوان تمامی گروههای سیاسی را در زیر یک سقف گرد هم آورد. با نگاهی به تاریخ معاصر کشورمان می توانیم به این مهم پی ببریم که گروهی حتی به دست آن یکی سرکوب و به نابودی کشانده شده است. و یا اینکه ایدئولوژی خود محوری ویا  تک محوری در خط مشی چند جریان سیاسی خود مانعی است بر سر اتحاد نیروهای سیاسی. اما به دلیل همان تنوع باز می توان نیروهای عمده ای را بدور یکدیگر جمع کرد که بر سر مسائل عمده و نه جزئی و بی اهمیت به توافقی برسند، به اتحاد عمل. مسائلی که منافع کشورمان و مردم را در درجه اول اهمیت قرار دهد. باید بدور از طرح مسائلی بود که واقعا بودن و نبودنشان گره ای از معضلات این مردم نمی گشاید، و همچنین خط مشی را دنبال کنیم که منافع بیگانگان در آن جایی نداشته باشد.

ابتدا به وظایف گروههای سیاسی پرداخته شود. از آنجا که تنوع قومی، ایدئولوژی و دینی در ایران بسیار گسترده است مردم را نمی توان تحت هیچکدام از مقوله های ذکر شده  در جبهه ای بر علیه رژیم اسلامی  بسیج کرد و تنها نتیجه ای که عاید خواهد شد شکاف و جدایی در صفوف مردم است. تنها ارتباط مشترک در بین اقشار مردم ایران تکیه بر تاریخ مشترک، آیین مشترک و هویتی مشترک است که تمامی آنها در ایرانی بودن خلاصه می شود. برای مثال چهارشنبه سوری را بیاد بیاوریم. در آن روز هیچ فردی مذهب، قومیت ویا ایدئولوژی دیگری را جویا نبود و همگان از روی آتشی مشترک پریدند آنطور که خبرگزاریها در گزارش های خود درج کردند که ایران یکسره در آتش می سوخت. مسلما این نمونه بسیار کوچکی است که بیان شد اما می توان با بسط آن در ابعاد بزرگتر اجتماعی، فرهنگی به اهداف بزرگتری دست یافت. مسلم بدانید تکیه بر چنین راهکاری نه تنها عدول از مواضع فکری در هیچ زمینه ایدئولوژیکی نیست بلکه با تکیه بر آن می توان به ارزشهای والاتری دست یافت.

اما نکته پراهمیت بحث در باره مقوله حقوق بشر است که بد نیست اشاره ای بدان داشته باشیم. این ابزار در شروع کار بسیار موثر می افتد، در واقع وجود آن به مثابه کاتالیزور برای شروع یک خیزش مردمی لازم است اما کافی نیست چرا که با حقوق بشر نمی توان شعار سرنگونی را داد. لازم بودن آن در جهت آگاه کردن توده ها به حقوق  طبیعی آنهاست که نه شخصی و نه رژیمی قرار است آن را به مردم بدهد. بلکه حقوقی است که با انسان زاده می شود و در تمامی مدت عمر با اوست، ازادی بیان، ازادی عقیده، آزادی قلم و با الاخص حق زیستن و صد البته در چهارچوب تعریف شده خود. اما تجربه های تاریخی بسیاری ثابت کرده که برپایه های رژیم های مستبد و ارتجاعی نمی توان نظم نوینی را ایجاد کرد. در واقع باید ساختار رژیم منحط از بیخ و بن زیر و رو شود و این تنها با یک حرکت سیاسی مردمی میسر است و متاسفانه قوانین حقوق بشر قادر به چنین کاری نیستند. اما در هر مرحله نه تنها این قوانین می توانند موازی با گسترش مبارزات پیش بیایند بلکه در کنار یک حرکت سیاسی حرکتهای فرهنگی نیز نباید فراموش شوند. چرا که لازمه دوام و پیش بایسته یک انقلاب سیاسی، یک انقلاب فرهنگی است. همچنین لزوم آموزش بر تلفیق کار علنی و غیرعلنی در این بین ضروری می باشد.

اما وظیفه نخستینی که بر دوش مردم گذاشته می شود آگاهی است. آگاهی بر 2 چیز. اول آگاهی از قدرتی که در اتحاد آنها نهقته است که حتی آنها را در جهتی قرار می دهد که بدون توجه به موضع گیری دولت های بیگانه در قبال رژیم، خود مستقلا عمل کنند که آموزش آن تا حدی به نیروهای سیاسی بر می گردد و دوم آگاهی به  ساختار سیستمی که بدنبال برپایی آن هستند که قسمتی از آن نیز باز به عهده نیروهای پیشرو جامعه می باشد. حقیقتا لازم است مردم بدانند که بدنبال چه هستند. باید تصویری از دموکراسی واقعی را داشته باشند که حداقل آن، شناخت نسبی جامعه ایده آل خود در رابطه با ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و آنکه مردم حضور خود را بطور دائم در صحنه سیاسی نشان دهند.

سازماندهی مردم نیز تابع ضوابطی است. آموزش های مبارزاتی که مهمترین آنها تبلیغات،اعتصابات، کم کاریها، تظاهرات و اصول برخورد با نیروهای سرکوبگر و ایجاد ارتباط  بین اقشار گوناگون است که باید وسیعا در بین توده ها تدریس شود. ایجاد این ارتباطات این امکان را به قشرهای جامعه می دهد که در مواقع ضروری به پشتیبانی از یکدیگر قادر باشند. به عنوان مثال اگر کارگران در اعتصاب هستند و این حرکت از سوی نیروهای سرکوبگر در معرض تهدید قرار می گیرد، دانشجویان و دانش آموزان، زنان، معلمان و اساتید و دیگر اقشار با حرکتهایی در پشتیبانی از حرکت کارگران دست به اقداماتی بزنند. این حرکت می تواند دو فایده داشته باشد. نخست آنکه رژیم از گسترش حرکت ها به هراس خواهد افتاد و دوم آنکه مجبور می شود نیروهای خود را تقسیم کند که در این صورت امکان تمرکز و سرکوب را از دست می دهد. حد آخر اینست که به سبب
پراکند گی و ضعف نیروهای فشار و پلیس امکان مقابله با آنها میسر می شود. خوشبختانه با تکیه بر تکنولوژی و پیشرفت وسایل ارتباطی این هماهنگی به آسانی میسر است. ایجاد هسته های محلی به مثابه اصلی ترین
 پایه  های حرکت مردمی حائز اهمیت است. این هسته ها می توانند با دیگر هسته ها ارتباط برقرار کنند و هسته های مناطق شهری را بوجود آورند. و با پیوستن این هسته ها امکان تشکیل هسته های شهری میسر
 می شود و با ارتباط گیری بین هسته های اخیر شبکه ای گسترده در کل کشور بوجود می آید. در این میان نیز می توان از تضادهای درون حاکمیت در جهت حرکت های مردمی سود جست و همچنین مانورهای رژیم نیز نباید
ما را از راه مبارزه واقعی منحرف سازد.

 البته امید می رود که کار به رویارویی مسلحانه نرسد اما  آموزش های مسلحانه نیز بهتر است در نظر گرفته شود. گرچه گذشته نشان داده این مرحله از مبارزات برای مردم تلفات کمتری داشته و کار را نیز یکسره کرده. اما وارد نشدن به این مرحله نیز امکان دارد و به نحوه مبارزات مردم بستگی پیدا می کند و همچنین فرهنگ بسیار بالای مبارزاتی را طلب می کند که در حال حاضر صحبت از آن بسیار زودهنگام است. ذکر نکته ای دیگر نیز ضروری است. کسانی که شعار مبارزه فرسایشی با رژیم را دائما بر زبان می رانند نه بفکر تلفات انسانی قضیه هستند و نه در فکر حیف و میل ثروت های ملی که ایران فردا باید با تکیه بر آنها بازسازی شود. باید از آنها پرسیده شود این مبارزه تا کی ادامه پیدا می کند  و در نهایت چه عاید مردم خواهد شد. تنها می توان گفت که این خط مشی فرصت طلبانه و سازشکارانه ای بیش نیست که سرایندگان آن شرمسار ازآنند که بگویند ما سیاسی نیستیم و تنها رفتار سیاسی از خود نشان می دهیم و یا به زبانه عامیانه تر سیاسی های بی خطریم.

در این میان جناح مخالف خارج از کشور هم وظایف عدیده و خطیری دارد که مهمترین آنها دنبال کردن لحظه به لحظه حرکت مردم و رساندن فریاد حق طلبانه آنها به گوش سازمانهای مسئول مثل سازمان عفو بین الملل و سازمانهای حقوق بشر و سازمان ملل متحد است. مهمترین دست آورد این انعکاس جلوگیری از سرکوب وسیع مردم مبارز در داخل است. ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی امکان این امر را می توانند فراهم آورند. در ضمن همین رساناها می توانند نوعی هماهنگی را بین ایرانیان داخل بوجود آورند. نکته دیگر امکان جمع آوری کمک های مالی برای مردم درون مرز است، بخصوص برای خانواده های که سرپرستشان در زندان و یا از کار اخراج شده اند.

و اما سخن آخرین، بر خلاف آنچه که گفته می شود مردم در حال سکون بسر می برند این نیروهای سیاسی هستند که دچار این سکون شده اند. چرا که ما هر روزه شاهد حرکت ها و اعتراضات خودجوش قشرهای گوناگون مردم در رویایی با رژیم هستیم. دانشجویان، زنان و کارگران ومتاسفانه در این بین نقش رهبری و جهت دهنده به این حرکت ها بی رنگ است وآن چنانکه گفته شد تنها در پناه یک شورای رهبری متشکل از نمایندگان نیروهای سیاسی- مردمی هدایت مبارزات امکان پذیر است. مردم به تنهایی قادر به اتمام این مهم نیستند. نقش راهنما، معلم و رهبر نمی تواند نادیده گرفته شود. نمونه بارز آن حرکت وسیع مردم ایران در جریان انتخابات رئیس جمهوری بود که تنها یک جهت درست سیاسی لازم داشت تا مردم اسیر تاکتیک های رژیم نمی شدند (برای مبارزه با رژیم نمی توان با ابزار خود رژیم به جنگ آن رفت، راهکار اصولی لازم است و بس). برای مثال اگر نیروهای سیاسی با مردم همگام بودند با یک هماهنگی می شد انتخابات را به دور دوم رساند و فضای بوجود آمده در کشور که تداوم ثانیه به ثانیه آن به نفع مردم است را طولانی تر کرد و یا مردم در حضور گزارشگران خارجی می توانستند کاندیدای واقعی خودشان را که می توانست هیچکدام از این چهار نفر نباشد بدون حضور در مراکز انتخاباتی معرفی کنند. هیچکس دانشمند ویا انقلابی به دنیا نمی آید. هرجا سخن از تعلیم می آید نقش راهنما انکار ناپذیر است. اما متاسفانه در شرایط کنونی می بینیم که رهبری از مردم عقب مانده. حاصل این عقب ماندگی را همگان در سال 1357 شاهد بودیم. فاصله زیاد قشر روشنفکر و مردم نیز می تواند به شکست بیانجامد که حاصل آن را در انقلاب مشروطیت تجربه کردیم. متاسفانه اگر نیرو های سیاسی چنین در جامعه نقش ایفا کنند، از وظیفه خطیر و تاریخی خود عدول کرده اند و پاسخگو خواهند بود. و در چنین شرایطی باید انتظار تلفات بیشتر مردمی باشیم و چه بسا پادشاه و یا رئیس جمهور رژیم آینده ایران در لندن و واشنگتن انتخاب شود. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر